«گورکن»
فیلمی در ژانر درام به کارگردانی «کاظم ملایی»، تهیه کنندگی «سینا سعیدیان» و محصول سال 1398 است. در این فیلم بازیگرانی چون «ویشکا آسایش»، «حسن معجونی»، «مهراوه شریفی نیا»، «گوهر خیراندیش» و … به ایفای نقش پرداخته اند. این فیلم تاکنون در بیش از 30 جشنواره خارجی حضور داشته که یکی از جوایز آن جایزه بهترین فیلم داستانی در بیست و هفتمین جشنواره فیلم آستین است. گورکن داستان زنی به نام «سوده شریف زادگان» را روایت می کند که درست قبل از ازدواج مجددش دچار یک چالش سخت در زندگی شخصی اش می شود.
اهدای چنین جایزهای از طرف فیلمنامهنویسان عجیب است. زیرا فیلمنامه بزرگترین مشکل گورکن است. گورکن داستان مادری با بازی ویشکا آسایش است. او در شرف ازدواج مجدد برای پسربچهاش اتفاق ناخوشایند و عجیبی میافتد و دزدیده میشود. حال برای آزادی او باید ده بیت کوین پرداخت کند. مولایی مسئله بیت کوین را در هسته مرکزی در کنار ربوده شدن پسربچه قرار میدهد که نه تنها بر خلاف سعیاش نتوانسته نکته مفیدی از آن خارج کند، بلکه به سرعت آن را مانند پرداختن به شخصیتهایش رها میکند.
فیلم با نمای داخلی از خانه شروع میشود. فیلمساز کم کم شخصیتهایش را با دوربین پیگیرش معرفی میکند. این معرفیها تاثیر زیادی بر نزدیک شدن و سمپات ما و کارکترها دارد. پلان معرفی ماتیار، پسربچه فیلم را تقریبا خوب معرفی کرده است. پسربچهای که علیرغم کم سن و سال بودنش، آگاهی و اطلاعات خوبی از پیراموناش دارد و شمایل یک پسربچه زال باهوش را برای مخاطب به تصویر میکشد. فیلم از همان ابتدا شخصیت اضافه میآورد. کارکتر دخی با بازی بهنوش بختیاری نه تنها شخصیتاش الزامی در روند داستان ندارد، بلکه بازی قابل قبولی را هم برایمان به نمایش نمیگذارد. حیف آن همه گریم.
مردی که مشکل موریانه را در خانهی موردنظر میخواهد حل کند، کمدی خفیفی را با خود به فیلم آورده است. دیالوگهایی که در سکانس افتتاحیه بین این مرد و سوده رد و بدل میشود کار شده است. موضوع گم شدن ماتیار کم کم پدیدار میشود و فیلمساز با تلاش فراوان هم نتوانسته فضایی عجیب و معمایی را ایجاد کند. در سکانس بعد پدر ماتیار هم معرفی میشود و مشکل رابطهی پدر و مادر ماتیار در همان جواب سلام علیک ندادن خلاصه میشود.


کارت حافظهای حاوی فیلمی از ماتیار به دست سوده میرسد. این اولین شوک وارد شونده به سوده و مخاطب است. دوربین در یک کادربندی درست، حس و حال سوده را پس از تماشای ویدیو نشان میدهد. کادر بستهتر و نورپردازی هم با شدت کمتری، استرس و حالات روحی سوده را ملموستر میکند. سوده در تکاپوی جور کردن پول و خرید بیتکوین، نیمه دوم را آغاز میکند. عدم پرداخت به شخصیتها در این نیمه بیشتر خودنمایی میکند. سوالی که پیش میآید این است که این آدمها کیستند و چه رابطهای با همدیگر دارند.
این سردرگمی هویتها، آفت دیگر فیلم است. به عنوان مثال چرا سوده در ابتدا از پدر ماتیار کمک نمیگیرد. مشکلشان چه بوده است. یا اینکه نقش گوهر خیراندیش، چه فایدهای دارد. این نپرداختن به شخصیتها اگرچه یک ضعف است، اما توانسته در جایی هم اندک فایدهای داشته باشد. آن هم این بیهویتی شخصیتها, مشکوک بودن و حس و حال مرموزی را ایجاد کرده، ذهن مخاطب هرگز به سمت ماتیار نرود. اما اگر هدف فیلمساز این باشد، بنابراین شخصیتهایی که پتانسیل پرداخت خوبی داشتهاند را فدای این موضوع کرده است.


در خلال فراهم کردن پول، تب فیلم بالا و پایین میرود. موتورسوار چه در ابتدای فیلم و چه در فصلهای پایانی این تب را بالا و پایین میآورد. اما همچنان تعلیق بیرمقی دارد که چندان مخاطب را برای دیدن نیمهی بعدی فیلم کنجکاو نمیکند. ناموزون بودن ریتم تا انتهای فیلم حس میشود. پس از پرداخت بیت کوین، خبر پیدا شدن ماتیار به سوده میرسد. همه شاد و خوشحال هستند تا سکانس پایانی. در سکانس پایانی، سوده متوجه ساختگی بودن این آدمربایی میشود. آن هم توسط پسر خودش. اگرچه تکانی به مخاطب میدهد، اما اگر با مقدمه چینی درست و تعلیق مناسب پیش رفته بود، آخرین سکانس فیلم ملتهبتر و تکان دهندهتر میشد.
در ابتدای فیلم وقتی صحبت از موریانهها و گورکن میشود، استعارا فیلمساز پیام اصلی فیلم را قبل از ورود کاملش به پیرنگ بیان میکند. سمپاش دربارهی زندگی موریانهها میگوید که منظم هستند و خانواده برایشان مهم است. چیزی که در رفتار ماتیار میشود جستجو کرد. این را شاید بتوان نزدیکترین علت برای کاری که ماتیار انجام داد، در نظر گرفت. اما این کار ماتیار همچون لرزاندن بنیان خانهی موریانهها، بنیان خانواده خودش را هم میلرزاند. در آخرین لحظات فیلم وقتی که کف پذیرایی را برای کشف موریانه خراب میکنند، در اتاق دیگر سوده حقیقتی را کشف میکند, که میتواند خرابکننده زندگیاش باشد.
دیدگاهی ثبت نشده!!!